چند کلمه در شرح محتوای وب‌سایت...

نویسه جدید وبلاگ

عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...





عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...




عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...




عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...




عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...


عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...


عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...


عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...


عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...




عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...


عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...


عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...


عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...




عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...




عظمتلی الله ین آدیلا

در زمان های قدیم  بعد از خدا، یکی بود که بهش میگفتن ایران..! ایرانی که سرش تو قلب

 اروپا(اتحادیه امروزی) بود و  پاهاشو اونور خلیج فارس دراز میکرد.به به عجب هیکلی!

روزگاری بود که مردم بین هم حرمت داشتند برو بیایی داشتند آقای منطقه بودند(دنیا!)

این آقا ایران ما همچنان مقتدر بود تا زمانیکه همسایه ها خواستند پاهاشونو از گلیمشون

 درازتر کنند  اومدند بین اقوام ایران...!بالاخره دعوای خواهر و برادری شروع شد...

خواهر و برادر ها بهم پریدند...

بالا سریهاشون (بابا ننه ) هم یادشون رفتند باید آتشو خاموش کنند بجای میانجیگیری

 سرشونو فرو کردند وسط دعوا تا برای خودشان نرخ تعیین کنند! بجای اینکه اقوامو آشتی 

دهند گفتند :اینها بعدا یه جوری باهم کنار میان. حالا ما یه چیزی بجیب بزنیم. بعد ها هم 

بزرگترهای فامیل که بهشون میگفتند پادشاه! از این فرصت سو استفاده کردند تا به مردم 

بیچاره کمی ظلم کنند! بالاخره جنگ و ستیز همه جا را فرا گرفت تا اینکه اقوام مختلف 

واسه همیشه از هم دور افتادند... بین هم حصار کشیدند... همسایه ها هم همینو

میخواستند...

تا اینکه خداوند دید اینطوری نمیشه باید یه کاری کرد، فرستادشو فرستاد و دستور داد برو 

ایران را با اقوامش متحد کن و بگو اگه از من اطاعت کنین به همتون هر چی بخواهین

میرسه...بعضی ها قبول کردند بعضی ها زیر بار حرف حق نرفتند بالاخره ایران ما دست و پا

شکسته شد ایران  اسلامی... اما بعد اینکه فرستاده خدا دوباره برگشت پیش خودش!

 سال ها وضعیت به این صورت سپری میشد تا اینکه دوباره همسایه ها که بیشتر شده بودند

 (اقوام جدا شده هم جزو همسایه ها شدند!.) گفتند ای بابا اینطوری نمیشه باید کاری

کرد باید بریم دزدی نمیشه که گرسنه بمونیم باید دوباره بریم میان اقوام متحد ایرانی و  

کمی سر دعوا را باز کنیم. بیشتر وقتها آقا ایران با اقوام متحدش توانستند از خودشون دفاع

کنند اما چون میانه ایران با بالاسری های خودش خوب نبود(پادشاه ها) بالا سری ها برای

اینکه بتوانند بر ایران فرمان برانند شدند همدست و بازیچه همسایه های اجنبی! غافل از اینکه  

فکر نمیکردند اجنبی ها چرا اومدن میان معرکه... یکی از اجنبی ها که قبلا توانسته بود خواهر

و برادرهای ایران را کم کنه و بطرف خودش بکشه نامش بود انگلیس...

انگلیسی ها شعارشون این بود که تفرقه بیانداز و حکومت کن! و بالاسری های ایران از این

موضوع بی اطلاع بودند...

انگلیسی ها هر کدام از بالاسری ها که توان فرمان روایی بر ایران را نداشت و به اونها سودی

نمیرساند از خونش بیرون میکردند و یکی دیگه پیدا میکردند...

تا اینکه مدعی های غارت اقوام ایران بیشتر شد ... اسامی تازه ای پیدا شدند ورّاث های

جعلی مثل آمریکا و روسیه و آلمان...

روزها سپری میشد دیگه خداوند دوباره پا بمیان گذاشت اینبار کمی از روح خودشو دمید روی

ایران... آقا روح الله اومد بسوی ایران...تا ایران را دوباره احیا کنه...

اما مگه میگذاشتند.... غافل از اینکه اراده خداوند در خون و غیرت اقوام ایران جاری شده بود...

با این اوصاف کارشکنی میکردند چون زورشان به خداوند و آقا روح الله نمیرسید چند سالی آقا

را از اقوام متحد ایران گرفتند فکر میکردند وضعیت باب دندان وراث جعلی تغییر میکنه اما نشد

که نشد...

مگه فامیل های ایرانی گذاشتند بالاخره نتونستند از پس اراده خداوند و غیرت آقا و خون

جوانان بیایند... دمشان را گذاشتند روی دوششان و ایران عزیز شد دوباره با شناسنامه ایرانی.

البته چند باری چند سالی خواستند بپای ایران عزیز بپیچند که جوانان فامیل با ایثار و ارادت به

آقا و ایمان به خداوند نگذاشتند...  از جان مایه گذاشتند ...

این اواخر هم دوباره انگلیسی با متحدانشون اومدند میان معرکه و دوباره همان شعار قدیمی

را سر میدن : تفرقه بیانداز و حکومت کن..!

فکر میکنن حالا دیگه جوانان قدیمی از یاد رفتند  و خونشان کمرنگ شده... اما به این اندیشه

نکردند که چه بخواهند چه نه، چه دوست داشته باشند چه نه، یاد عزیزان  زنده میماند تا ابد

میان اقوام ایرانی.

 فرزندان این مرز و بوم  مقاومت میکنند تا آخرین منجی... آخه میگن تا سه نشه بازی نشه.

امام محمد باقر(ع) : پدرانی که صالح بودند و شهید شدند فرزندانشان راه ایشان را ادامه

خواهند داد...

زنده باد آقا ایران زنده باد یاد آقا روح ا... و یاد یارانش...
















متن امنیتی

گزارش تخلف
بعدی